عباس بتولی آرانی
علی
بسیجی
1340/12/10
شهر آران وبیدگل
1362/01/22
فکه
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
عبّاس بتولی آرانی در دهم اسفندماه 1340 در آران دیده به جهان گشود. او در محیط مذهبی و متعهد خانواده رشد کرد و تربیت صحیح اسلامی یافت. نمونه های عالی اخلاقی از همان اوان کودکی در او هویدا و اخلاق پسندیده و پرهیز از رذایل اخلاقی از خصوصیات بارز او بود. عشق به اسلام و وطن، همواره بر ایمان عبّاس می افزود. با همین خصایل بود که او سربازی ارتش عشق را در نظام جمهوری اسلامی انتخاب کرد.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، عبّاس و سایر همرزمانش هم چون دژی نفوذ ناپذیر از میهن اسلامی دفاع کردند و در جبهه های مختلف مشغول جهادی مقدّس شدند. عبّاس بعد از پایان دوران سربازی، باز برای حضور در دانشگاه مقدس جبهه که درسش ایثار و مدرکش شهادت بود ثبت نام کرد و بار دیگر راهی جبهه ها شد و در عملیّات والفجر1 شرکت کرد و مسئولیّت کمک آرپی جی زن را به عهده گرفت.
عبّاس در تاریخ 62/1/22 به آرزوی دیرینه ی خود رسید و با پروازی شجاعانه به بهشت نعیم کوچ کرد. او خود را در آتش ایمان افکند و چون نور خدایی در عرش برین با صالحان و شهیدان هم نشین شد. پیکر مطهر عبّاس در منطقه ی عملیاتی فکه جا ماند تا بعد از 11 سال، چند تکه استخوان از پیکر او را به عنوان سند حمّیت و غیرت شهید برای خانواده ی منتظرش آوردند و به خاک سپردند. یادش برای همیشه جاودان باد
بسم رب الشهداء و الصدیقین
« و من یقاتل فی سبیل اللّه فیقتل اویعلب فسوف نوتیه اجراً عظیما »
هر کس در راه خدا یپیکار کند و کشته شود یا غلبه یابد به او به زودی پاداش بزرگ خواهیم داد .
- اسلام در تمام اعصار با خون و شمشیر و با اسلحه پیش رفت و نمایش پیدا کرد . - ما از شهید دادن باکی نداریم . ( امام خمینی (ره) )
- با سلام به حضرت مهدی (عج) و نائب بر حقّش امام خمینی و سلام بر شهیدان صدر اسلام تا انقلاب اسلامی ایران .
- اکنون که مکتب ما و کشور اسلامی ما مورد هجوم بیگانگان و کافران قرار گفته وظیفة خود دانستم که بنا به رسالت و مسئولیت سنگینی که در این برهه از زمان در مقابل انقلابمان بر دوشمان می باشد در جبهه حضور پیدا کنم و دِین خود را نسبت به اسلام و انقلاب عزیز اَدا نمایم و آن چه مطرح است کشتن ظالم است و در عین حال حاضرم برای تحقّق بخشیدن اسلام جان خود را نیز نثار نمایم و طبق فرمایشات امام (ره) : « که ما تا آخر با دشمن جنگ خواهیم کرد ، چه بکشیم ، چه کشته شویم ، پیروزیم » من از یک جهت بسیار خوشحالم که مرگ آگاهانه را برگزیدم ، مرگی که حیات بخش است حیات اسلام در گرو خون شهیدان است ، همان طوری که نهال احتیاج به آب دارد و با کمبود آب می خشکد اسلام نیز خون احتیاج دارد و باید آبیاری شود تا جاودان بماند . از آن جا که هر شخص مسلمان باید قبل از مرگش وصیّتی بکند من به عنوان یک مسلمان چند کلمه ای به عنوان وصیّت ذکر می کنم و حالا که چند روز دیگر به عملیات پیروز آفرین نمانده و شاید در این حمله شهید شوم و شاید هم زنده باشم ، هر طوی که خدا خواسته من راضیم به رضای تو ای خدا .
- حال اوّل سخنم با پدر و مادرم اینست ؛ که ای مادر ! ای کسی که رنج ها را متحمّل شدی و برای این که اشکی از چشمان من فرو نریزد چه سختی ها کشیدی و آرزو داشتی که فرزندی پاک و خوب به جامعه تحویل دهی مرا پرورش دادی و اخلاق نیک به من آموختی و آفرین بر آن دامان پاکت که از امتحان موفّق بیرون آمدی ، من نمی دانم چگونه جبران زحماتت را بکنم . ای مادر عزیز ! می دانم که اگر شهید بشوم هیچ ناراحت نخواهی شد از شما می خواهم که لباس عزا به تن نکنید و برای من گریه نکنید شما برای امام حسین (ع) و یارانش گریه کنید . مادر مهربانم ، شاید بعضی اوقات ... کلمات نامشخص ... خوبی نکرده باشم و برای تو فرزند خوبی نبوده ام ، مرا ببخش و حلالم کن .
- و ای پدر مهربانم ! می دانم اگر جسد من به دست شما برسد هیچ ناراحت نخواهی شد و با خودخواهی گفت که این هدیه ای بود که خدا به ما داد و برای دین خود در راه خدا قربانی کردم . إن شاء اللّه خدا این قربانی را قبول کند .
- پدر جان ! من به جبهه نیامده ام که خود را بزرگ کنم و شهید شوم و مقامی داشته باشم ، من دیدم که اسلام در خطر است ، جوانان ما ، دوستان ما ، رفیقان ، همه یک به یک رفتند و شهید شدند و من برای ادامه راه آن ها به جبهه آمده ام ، من از شما می خواهم که هیچ وقت از این رهبر که فرزند حضرت فاطمه (س) است جدا نشوی ، از قرآن و دعا فاصله نگیری ، نمازها را با جماعت بخوانی و نماز شب را ترک نکنی ، رزمندگان را دعا کنید .
- چند سخن هم با برادران و خواهرانم ! شما بازوان انقلاب هستید باید محکم و استوار بایستید و با هوای نفسانی که جهاد اکبر است مبارزه کنید و با ضدّ انقلاب مبارزه کنید و آن طور توی دهنش بزنید که دیگر برای این انقلاب دست درازی
نکند .
- خواهرانم ! شما حجابتان را حفظ کنید که سنگر شماست و ای مادر و خواهرانم زینب گونه باشید .
- امّت شهیدپرور ! از شما می خواهم که در نماز جمعه و دعای کمیل شرکت
کنید .
- پدر عزیزم ! چند تا از نمازهایم قضا شده و چند تا از روزه هایم ، از شما
می خواهم آن ها را برایم به جا آوری و مقدار پولی که از شما می خواستم آن را حلال کردم و برای قضا نماز و روزه هایم بدهید .
- اگر جنازه ام به وطنم رسید شما جنازه ام را بگذارید مادرم ببیند و چند لحظه در میدان طالقانی بگذارید تا این که از بوی عطر گلستان خانواده بهره مند گردم ،
مرا پهلوی قبر پسر عمویم احسان بتولی آرانی اگر جا باشد به خاک بسپارید و اگر جا نباشید در مزار شهدا دفن کنید .
- من از تمام فامیل ها و از شما امّت شهیدپرور طلب مغفرت می نماید و از شما
می خواهم که مرا ببخشید و از جوانان هم سن و سالم می خواهم که نگذارند سنگر ما خالی بماند و این راه را ادامه دهند تا ظهور حضرت حجت حق منجی عالم
فخر بشریّت .
- خدایا ، خدایا ! تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار .
والسّلام
مـــــادر گریـــــه مکـــن شــــاد بخنــــد | پســـــرت مــــی رود امــــروز جنــــــگ |
وطنـــــم در خطــر اســت مــــادر مـــن | مــــی روم جنــــگ کنــــم بهــــر وطــــن |
پســـــرت بچّـــــه دیــــروزت نیســــت | پســـــرت بت شکـــن اســت مــــــادر مـــن |
بامیــــــدی کـــــــه ببخـــــــش مــــــرا | مــــی روم جنــــگ کنــــم بهــــر خــــــدا |
مـــی روم در صـــــف پیــکارگـــــــران | مــــی روم جنـــگ کنـــــم بــــــا یـــــاران |
گـــر در ایــــن راه دهــــم جانــــــم را | ندهـــــم یــــک وجـــــب ایرانــــــــم را |
وطنم ... نامشخص ... از خون من است | همــه هستــی مــــــن و عمـــــــر منســــت |
گـــر همــه شیــــر شونـــد درنظـــرم | ایــن محـــــال اســـت دهـــــم مـــن وطنـــم |
گـــر ســلاح نیست مرا مشت که هسـت | تـا زنـــــم بــر دهــــن ظالــــم پســــــت |
چــــــون مــن اسلحـه ام ایمــــان اســــت | مـــن خطرنــاک تریــن اسلحــه ایرانــــم |
قلـــب مــــن بمـــب رفیقــــــم قــــــرآن | دهنـــم لولـه تــوپ ، هدفـم دشمـن دفـــــع |
مــن خطرنـــاک تریـــن اسلحـــه ایرانــــم | |
با جامـه خونین به سفر خواهــم رفــت | با هدیـــه جــــان سوی ثمــر خواهم رفت |
با پیکر صد پاره به شب خواهـم تاخــت | سیمرغ صفت به سوی صفر خواهم رفت |