اصغر برزگر
محمدآقا
بسیجی
مغازه دار
1346/07/01
1362/05/02
حاج عمران
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
اصغر سال 1346ش در آران متولّد شد. تحصيل را به خاطر كمك و مساعدت به پدر و مادر تا كلاس چهارم بيشتر ادامه نداد. اخلاق و رفتار مردمى او در داخل مغازه زبانزد بود. زمان نوجوانىاش با شروع جنگ عراق عليه ايران مصادف شد. در چهارده سالگى برحسب وظيفه و علاقه اى كه به دفاع از كشور و اطاعت از رهبرش از خود نشان داد، براى خدمت و پشتيبانى رزمندگان اسلام راهى جبهه ها شد ولى مسؤولان ذىربط او را به علّت سنّ كم به جبهه اعزام نمىكردند تا اينكه بعد از دستكارى در شناسنامه و بالا بردن سنّ خود موفّق به حضور در جبهه شد. بعد از آموزش 45 روزه در اواخر سال 61ش عازم منطقه ى كردستان شد و بيش از چهار ماه در آنجا رزمندگان اسلام را يارى كرد.
مجدّدا در اوايل سال 62ش عازم منطقه ى غرب شد و در يكى از گردانهاى پياده ى لشكر چهارده امامحسين عليهالسلام سپاه، نيروى تكتيرانداز بود و در عمليّات والفجر دو، در منطقه ى عمومى حاج عمران عراق، شركت كرد و دشمن را از خاك ايران كاملاً بيرون راندند. پس از جنگ و گريز بالاخره در تاريخ 1362/5/2 به شهادت رسيد ولى جنازهاش در منطقه ى دشمن باقى ماند كه پس از سالها به همّت گروه تفحّص جنازهاش پيدا و به وطن بازگردانده شد.
روحش شاد، يادش گرامى و راهش مستدام باد.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
تَحْسَبَنَّ الَّذين قُتِلوا في سَبيلِ الله امواتاً بَل احياءً عِنْدَ رَبِّهِم يُرْزَقُون
«گمان مبريد كساني كه در راه خدا كشته مي شوند مرده اند بلكه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزي مي خورند»
«قرآن كريم»
مادرم مرا ببخش از اين كه نامه ام خون آلود است زيرا چيزي كه باعث نوشتن اين وصيت نامه شده يك تكه چوب و مقداري از خون جوانان تيرخورده كه در روي دشت و بيابان سر به فلك كشده مي شده نوشته ام. مادرجان من با تمام قواي خود مي جنگم گرمي آفتاب تابستان باد سرد پاييز برف و باران سنگين زمستان را در جنگ تحمل مي كنم و خود را فداي اسلام و ميهن مي كنم. مادر من از جبهة جنگ نمي گريزم زيرا نمي خواهم ماية سرافكندگي تو باشم گرچه از كشته شدن من گريه مي كني اما هميشه سربلند خواهي بود و بايد افتخار كني كه پسرت را فداي مكتب قرآن و اسلام نموده اي و هميشه خواهي گفت او شجاعانه جنگيد و با افتخار كشته شد. سلام به تو اي پدرم اي پدر مهربانم اميدوارم چون حسين باشي و سلام به تو اي مادرم مهربانم كه اميدوارم چون ليلا مادر علي اكبر حسين صبر داشته باشي و سلام بر شما اي خواهرانم و اميدوارم كه هم چون بانوان صدر اسلام به اسلام و مسلمين خدمت كنيد و از برادرانم مي خواهند كه مرا ببخشند. مادرم براي من گريه مكني اگر سر در بدن نداشتم عزيزتر از امام حسين نيستم و اگر دست در بدن نداشتم عزيزتر از قمربني هاشم ابوالفضل نيستم و اگر جنازه ام هم به دست شما نرسيد عزيزتر از شهداي ديگر نيستم.
«والسلام»
اصغر برزگر آراني